شنبه این شکلی بود

ساخت وبلاگ

 

مسائل تو تموم نمی شن. من باید برای خودم روزنه امید بسازم. باید از وابستگیم به تو کم کنم. باید خودم رو دوباره پبدا کنم. شاید خسته ام. شاید این درس و مشق کوفتی باعث شدند این همه کم بیارم. شاید مشکلات مالی که تموم شدنی نیستند و همیشه هستند خسته ام کردند.. شاید شاید.. چاره ای نیست جز پیدا کردن چند تا روزنه امید. مثل همین که هفته بعد برا پایان نامه ام قرار گذاشتم. مثل همین که شاید بتونم اون قصه تلخ رو تموم کنم. مثل همین که فردا می تونم پشت میزم بشینم چایی با خرما بخورم و بنویسم، روی کاغذ تو وبلاگ و.. من خوبم آرومم و سعی می کنم خودم رو از این همه ناراحتی بیرون بکشم. این هفته برای من پر از دلواپسی و نگرانی برای تو بود. نشد که بعد ِیه هفته دلواپسی با هم بخندیم. نشد که من یه شب یلدای خوب داشته باشم. نشد که دلم روشن بشه. شاید خودم رو دوباره پیدا کنم. نباید به تو با این همه رنج و غصه ای که داری سخت بگیرم. باید کم کم وابستگیِ خودم رو کم کنم. باید بدونم من تو زندگی تنهام. باید بدونم که نیستی اگه هم باشی هزار مساله سخت داری.

 

چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 207 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 5:00