برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 7
برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 4
برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 7
روزهای تعطیل چه میکنم؟ بیدار شدم. کتری را روی گاز گذاشتم. بیست و پنجدقیقه در ارامش و سکوت یوگا کردم. سلام بر خورشید انجام دادم. حالا صبحانه. نان تست با تستری که برای پ خریدم. کره و مربای بِه. ناهار از قبل داریم. ماکارونی و ترشی بادمجون. خوشحالم. کاش بیماری ژ بهخیر بگذرد.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 15
برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 16
این آخر هفته خوشبخت بودم. جز بحث با آ که چهارشنبه صبح بود بقیهی چیزها خوب بودند. کتاب خواندم، دراز کشیدم، آ اس پ رفتیم و پنیر خریدیم. عکس گرفتیم. در خانهی تمیز و مرتب غذا پختم. مهمانی گرفتیم. مهمانها رفتند، در سکوت و تمیزی خانه خوابیدم. در سکوت کتاب خواندم. و پ برایم در همین سکوت از میکلآنژ گفت. درست همین حالا فکر کردم زنده بودن خوب است. پ را دوست دارم.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 13
برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 18
خودم را به کسی ثابت نمیکنم. نه استاد راهنما، نه رییس، نه خواهرم، نه پ و نه هیچ خر دیگری. چیزهایی درهم...
برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 17
کمبودِ خواب. کمبودِ پول، کمبودِ تفریح، کمبودِ خوراکی ِخوشمزه، کمبودِ شادی، کمبودِ زندگی. چیزهایی درهم...
برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 19
«خسته شدم از بس تک و تنها دویدیم...»
ببین عزیزم یه صفحه بزن دوباره بنویس. چقدر این جمله رو خوب میفهمم. من از هشتاد و هشت اینجا تنها بودم. شاید فقط پ بود. دورهی کوتاهی که دوست بودیم. دوستش داشتم و انگار دوستم داشت. اما باهم بودنمان همان شعر قیصر امینپور است: وسعتی به قدر ما دو تن/ گر زمین دهد زمان نمیدهد.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 13