چیزهایی درهم

متن مرتبط با «گفت» در سایت چیزهایی درهم نوشته شده است

گفت و گور

  • چه کلمه‌های گوناگونی که به لجن کشیده شدند. چه کلمه‌هایی. یکی همین گفتگو. گفتگو. درستش همانی بود که نوشتند: گفت و گور. حرف بزنی کشته می‌شوی.انچه در راه خانه دیدم. ترسناک بود. باتوم، ساچمه و سکوت مردم. شانزده اذر بود. من دانشجو بودم‌. دانشجو مفهومی جز ناامیدی، درماندگی و ناچاری ندارد. دانشجو دست‌های بسته‌ای است که نمی‌تواند کاری بکند. بعد در تلویزیون کسی با انگشترهای درشت در دست از گفت و گو در دانشگاه حرف می‌زند. از اقلیتِ اغتشاش‌گر. اقلیتی که اجازه‌ی حرف زدن ندارد. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گفت شبیه خاله‌ریزه هستم

  • رابطه‌های زندگی من انگار فرار از موقعیت‌های مناسب بوده. فرار از مواجهه با خیلی چیزها. تا وسط راه رفتم و برگشتم. نزدیک صد تومان پول اسنپ دادم. دلم چه می‌خواست؟ ماشین داشتم و بی‌خیال در جاده می‌راندم. به خانه استادم می‌رسیدم. چای می‌خوردیم و کمی مهربانی می‌دیدم. یا لااقل پول کافی. آنقدر که نترسم با اسنپ بقیه‌ی راه را بروم. تمرین سکوت، شنبه نظافت، یک‌شنبه یوگا، دوشنبه ارایشگاه، چهارشنبه ناخن. فردا پیش ن می‌رم. لااقل تصمیم دارم. این دو روز چقدر قصه شنیدم. قصه‌های سخت و پر از چالش و گره. داستان‌ها در سرم می‌چرخند و من همچنان گیجم. صدای پ از قاره‌ای دیگر می‌آمد. صدایی سرد و دور. صدایی غریبه‌. صدای که انکار نمی‌شناختم.این‌همه شنیدن صدای بقیه و حرف نزدن هم ازاردهنده است. راستش تنها در خانه ماندن انگار هنوز از همه‌ی این دورهمی‌ها بهتر و دوست‌داشتنی‌تر است‌. «م» گفت اولین‌بار که مرا دیده به «اِ» شبیه خاله‌ریزه‌ام در کارتون خاله‌ریزه و قاشق سحر آمیز. دلم چه می‌خواهد؟ کسی بغلم کند. کمی نوازش و کمی کلمه‌های مهربان. کمی چراغ و کمی همواریِ راه. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • گفتگوی تکه‌پاره

  • درست ساعت دو صبح پ نوشت شازده کوچولو گفت فلان. نوشتم خیلی ناراحتم. و از سیر تا پیاز همه‌ی دلخوری‌ها و ناراحتی‌ها را نوشتم. گفت حالش خوب نیست. این روزها برایش بدترین روزها بودند. صبح با درد معده بیدار شدم‌. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها