امشب هوا ابری است. باران میبارد. بهاری و نمنم. مردی که بیست سال در این ارامگاه شبکار بوده شبیه عرفا حرف میزند. حوصلهی حرف اضافه ندارم. حوصلهی ادم اضافه. زندگی خودم را میخواهم. سکوت خودم. کتاب خودم. ارامش خودم. دوست دارم برگردم. پ به من سکوت را یاد داد. در خانه ماندن و خلوت. یکجور یینیازی واقعی. یک جور بیادا بودن. به شکلِ خلوت خود بودن. بخوانید, ...ادامه مطلب
به درس فکر نمیکنم. در این وضعیتِ احمقانهی جهان و ایران چه فرقی دارد من یکی دکترا داشته باشم یا نه؟ تا اواسط آذر استراحت و خواندن. نوشتن. داستان تازهای شروع کردم. سلامت فکر و روانم مهمتر از مدرک بیاعتباری است که به کاری نمیآید. بخوانید, ...ادامه مطلب
باران میبارد. آشپزی وقتِ باران. صدای باران., ...ادامه مطلب
گاهی همه چیز تمام می شود. تق تق دکمه های لب تاب را دوست دارم و صدای کتری روی گاز. صدای دیگری نیست. البته گاهی صدای رعد و برق. مثل همین لحظه. باران می بارد. و من دلتنگم. تو خیلی دوری. دور شدی. آنقدر ک, ...ادامه مطلب