رسیدم به صفحه نود. کاش هر روز یکی دو ساعت بخوانم. یکی دوساعت ترجمه کنم. الان خوبم. از اشفتگی دیشب بیرون آمدم. انگار که برگشته باشم به پنج سال پیش و بخواهم پنجسنبهای بیرون از زمان بسازم. تصمیم سکوت عملی شد. افرین و باید ادامه داد. باز هم میخوانم. خوشحالم. مهمترین خبر تغییر ساعت کار تا سوم شهریور. از این بهتر نمیشود. بخوانید, ...ادامه مطلب
باید از همه فاصله بیشتری بگیرم. خودم، مامانم، خودم. مامانم، چیز بیشتری برای پناه بردن نیست. چیزی نیست که مال خودم باشد. شاید زندگی همین تنهایی است. همین که کسی نمی ماند. همین که باید در وقت نامعلوم , ...ادامه مطلب
آرامشم را پیدا کردم. بهتر و بیشتر از قبل می نویسم. امروز اداره خبری نبود. کمی نوشتم. اوضاع بهتر از قبل است. عصر به خانه آمدم دوش گرفتم و به کافه شاپ نزدیک خانه رفتم. دوست قدیمی از مالزی آمده بود. دیدنش رویاهایم را یادم آورد. بعد از ده سال همدیگر را دیدیم. به خانه آمدم. خانه به شدت احتیاج به نظاف, ...ادامه مطلب