روز سختیه. دلم گرفته است. دلم برای تو تنگ شده. برا اینکه بهت بگم «سلام بچهها» چه کامنتایی گذاشته. آتش شاکرمی چی نوشته. برا اینکه سه ساعت حرف بزنم. خوبیش اینه که یه وقتایی معجزه بود. بین اینهمه سیاهی تو برای من نور بودی. اره خب رفتنی بودی. بهطور روشنی مال من نبودی. از این ترکیب مالِ من بدم میاد. اما تو دنیای من روزای زیادی روشن بود. بهخاطر اونا خوشحالم. بغض دارم. کاش بمیرم. خستهام. توان هیچکاری رو ندارم. بخوانید, ...ادامه مطلب
تو رفتی.. دیروز به تمام لحظه ها و حس های روزهای اول رابطه برگشتم.. حس تنهایی پیدا شد و دیدم تحمل حرف هایت را ندارم.. دور شدی.. خیلی دور.. گریه کردم.. حالا رفته ای و هیچ چیز چندان اهمیتی ندارد. باید صبور باشم و به قسمت های خوب زندگی فکر کنم. می خواهم وسائل ترشی بخرم و با سبزیجات رنگیِ قشنگ ترشی خوشمزه درست کنم. نوشته شده توسط ستاره در 1:7 | لینک ثابت • , ...ادامه مطلب
بعد از رفتن بابا احساسات تازه پیدا کردم. دلتنگی هر روز همراهم بود. خیلی به دست ها و چشم ها و روزهای سخت زندگی بابا فکر کردم. هر بار بهشت زهرا رفتن حالم را بد می کند. با وجود اینکه بودن بابا با درد و مشکلات زیادی همراه بود از نبودنش بیش از آن چیزی که انتظار داشتم دلشکسته و خسته ام. حس تلخی همه روزها را گرفته و بیشتر از همیشه احساس ناتوانی می کنم.. از دست دادن مهم ترین چیزی است که این روزها به آن ,بابا,خیلی,خالیست ...ادامه مطلب