جای بابا خیلی خالیست

ساخت وبلاگ

بعد از رفتن بابا احساسات تازه پیدا کردم. دلتنگی هر روز همراهم بود. خیلی به دست ها و چشم ها و روزهای سخت زندگی بابا فکر کردم. هر بار بهشت زهرا رفتن حالم را بد می کند. با وجود اینکه بودن بابا با درد و مشکلات زیادی همراه بود از نبودنش بیش از آن چیزی که انتظار داشتم دلشکسته و خسته ام. 

حس تلخی همه روزها را گرفته و بیشتر از همیشه احساس ناتوانی می کنم.. از دست دادن مهم ترین چیزی است که این روزها به آن فکر می کنم.. گاهی بیدار می شوم و خودم و خواهرها را در مراسم خاکسپاریِ بابا می بینم. هنوز نبودن بابا برایم عادی نشده. جایش خالیست. بعد از رفتنش سعی کردم استراحت کنم و بیشتر بنویسم. خیلی هم نوشتم اما هیچ تصوری از سطح نوشته ها ندارم.. حداقل آن یکی دو نفری هم که خواندند واکنشی نشان ندادند تا بفهمم اوضاع از چه قرار است. گرچه چندان هم مهم نیست. باز هم می نویسم.

نوشته شده توسط ستاره در 19:48 |  لینک ثابت   • 
چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : بابا,خیلی,خالیست, نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 224 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 7:14