چیزهایی درهم

متن مرتبط با «چون» در سایت چیزهایی درهم نوشته شده است

باز هم ببخشید چون می‌دانم وقت این حرف‌ها نیست

  • دوست دارم خیلی کامل زبان یاد بگیرم. برای درس خواندن از ایران بروم. برای خودم اشپزخانه‌ی جذابی بسازم و اشپزی را جدی و حرفه‌ای دنبال کنم. می‌خواهم در یوگا و نوشتن حرفه‌ای شوم. خودم را دوست دارم. به هرحال ادم با امید زنده است. اسم ستاره را به امید تغییر بدهم ناراحت نمی‌شوید؟ همین حالا حس کردم این زیباترین کلمه است، زیباترین نام. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • غم نیز چون شادی برای خود خدایی عالمی دارد

  • چرا اینجا نوشتن برای من سخت شده؟ نمی‌دانم. امشب سر و شکل غم پیدا شد. در همان شمایلِ هولناک. فکرِ خانه‌ی مامان و غصه‌ای که در صورت خواهر پیداست. نمی‌دانم چه غصه‌ای است. مدت‌هاست که باهم حرف نمی‌زنیم. این عذاب وجدان لعنتی تا کی همراه من می‌ماند؟ بله درست حدس زدید. تا لب گور. وقتی شانس به دنیا امدن در خانواده‌ای معمولی را پیدا نکنی همین می‌شود. هر شادی و خوشحالی کوچکی رنگی از رنج دارد. هزار در را تنها با همین دست‌های بسته باز کردم. حالا حس‌های ناخوشایندی دارم. انگار با خودخواهی توانستم به همین نقطه‌های کوچک روشن برسم. فرصتی که با خودخواهی از آنِ خود کردم. فرصتی که نصیب خواهر کوچکتر نشد. چرا؟ چون بابا مسائل سختی داشت و خواهر کوچکتر مراقبش بود.و پ. پ. پ. پ که شادی‌ها و خوشحالی‌ها و پول و کار و زندگی‌اش با زن دیگری بوده و حالا خسته و گرفتار به من رسیده‌. بی‌امکان چندانی برای زندگی، بی امیدی برای اینده. راستش توقع زیادی از زندگی ندارم. یکی دوستم دارد. اما همین دیروز که با هم تا بیمارستان رفتیم خسته شدم. فکر کردم حقم نیست. دلم کمی زندگی طبیعی می‌خواهد. کمی راحتی و خوشحالی. کمی مراقبت و ارامش. دیدید که چه خوشحال بودم. امشب بعد از مدت‌ها دلم گرفت. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها