یکی گفت نباید بقیه بدونند چی تو سرمونه. گ گفت. کسی نمیفهمه چی میگیم. کار خودمون رو بکنیم. تو سکوت کار خودمون رو بکنیم. پ حوصله نداره. حوصله من حوصله زندگی حوصله فیلم دیدن. خیلی از چیزی لذت نمیبره. شاید طبیعیه.گفتم برادران لیلا رو ببینیم گفت سه هزار تا فیلم دارم که ندیدم. راستش دیگه خیلی حوصله فیلم دیدن ندارم. بخوانید, ...ادامه مطلب
نوشتند: «وقت کنم تمام دلواگویههات رو بخونم قظعن بهتر میتونم بهت مشاوره بدم ولی عجالتن بگرد و یک تراپیست مجرب بالینی ک با روش طرحواره درمانی کار کنه پیدا کن!»اول اینکه: دلواگویه؟دوم: ک؟ نوشتن یاد بگیرید بعد اظهارفضل کنید.بعد هم: کی از شما نظر خواست؟ بخوانید, ...ادامه مطلب
سهشنبه به بهانهی کار میرم خونه. و برا خودم برنامه میذارم. پیادهروی. دیدن ن. شاید ر. راه رفتن. شاید کلهپاچه خوردن. شاید تو یه کافه نشستن. شاید. یه کتاب جذاب خوندن. شاید موسیقی شنیدن. شاید شنیدن صدای خودم.پ گفت اسیرش کردم. مرتب غر میزنم. غر میزنم. ولی حق دارم. تنهام. خستهام. یکی راگو اینهمه دوست داشته باشی ببینی تو حاشیهی زندگیش نشستی و گاهی تنهایی گلوت رو فشار میده.یکی رو برای خودم میخوام. بدون اینهمه ادا و ماجرا. من از این قصهها، از آ و پ خیلی چیزا یاد گرفتم. خودم رو شناختم. بخوانید, ...ادامه مطلب
خوشیهای کوچکِ نوشته قبل مربوط به یک روز و شب بود. کتاب و سوپ کدو و نان و پنیر هندوانه را باهم نخوردم :-))), ...ادامه مطلب
ممنونم که هستید و میخوانید. معاشرت ِناچار با کسانی که دوست نداریم آزاردهنده است. خیلی آزاردهنده. این غزل سعدی برای شما:یارا بهشت صحبت یاران همدمستدیدار یار نامتناسب جهنمستهر دم که در حضور عزیزی برآوریدریاب کز حیات جهان حاصل آن دمستنه هر که چشم و گوش و دهان دارد آدمیستبس دیو را که صورت فرزند آدمستهرگز حسد نبرده و حسرت نخوردهامجز بر دو روی یار موافق که در همستآنان که در بهار به صحرا نمیروندبوی خوش ربیع بر ایشان محرمستوان سنگدل که دیده بدوزد ز روی خوبپندش مده که جهل در او نیک محکمستآرام نیست در همه عالم به اتفاقور هست در مجاورت یار محرمستگر خون تازه میرود از ریش اهل دلدیدار دوستان که ببینند مرهمستدنیا خوشست و مال عزیزست و تن شریفلیکن رفیق بر همه چیزی مقدمستممسک برای مال همه ساله تنگ دلسعدی به روی دوست همه روزه خرمست بخوانید, ...ادامه مطلب
در دفترچهی یادداشت نوشتم:یکی دوستم نداشت. و تازه فقط او نبود. هرکس حق دارد دوستم نداشته باشد. اصراری نیست. هر کس باید به قلب خودش تکیه کند. و فقط صدای پرندهها را بشنود. بخوانید, ...ادامه مطلب
در فاصله کوتاه شادی و غم میخندم و فکر میکنم کلی کار نکرده و کتاب نخوانده و ماجرای ننوشته هست. فکرش را نمیکردم که هیچ حوصلهی تو را نداشته باشم. تو که اصرار داشتم باشی، بمانی، نروی و این حرفها. ادم عوض میشود. دیشب به پ گفتم هیچمشکلی نیست امیدوارم خوب زندگی کنی چه با من چه بیمن. بخوانید, ...ادامه مطلب
الان خوشحالم.. رفتم دندان پزشکی و برخلاف قبل خیلی نگران نبودم. دندانپزشک مهربان و خوش اخلاق بود. الان خوبِ خوبم.. نوشته شده توسط ستاره در 22:12 | لینک ثابت • ,آخرین,شنبه,مرداد ...ادامه مطلب
حالا باید برای خودم بنویسم که چرا این همه بهم ریختم... حال بابا خوب نبود. خواب های طولانی.. چند قاشق سوپ... خواب... بدون اینکه بفهمد چند ساله است و کجاست. مامان از تنهایی مان گفت و برای بابا از ته دل گریه کرد.. مامان شگفت انگیز است. با خواهر بحثم شد. که چرا نیستم.. و اینکه کارهایی که می کنم اهمیت , ...ادامه مطلب
با اسم «من» کامنت گذاشته و نوشته: بلاگستان یجورایی مثه کوچه های خاکی یزد میمونه - هر رهگذری پا نمیذاره توش- هرکسی قدر کاهگل و خاک رو نمیدونه ... خیلی موافقم.. همینطوری است. کاش چیز بیشتری درباره اش می دانستم. اسم یا آدرس وبلاگش. اینجا را خیلی دوست دارم. برایم تمرین نوشتن است. وقتی می نویسم یاد می گیرم زندگی و جزئیات را بهتر ببینم. تاریخ زندگی خودم با همین نوشتن های ساده یادم می ماند. دوست های تازه پیدا می کنم. مهم تر از همه اینکه نوشتن درمان است. همین که می نویسم آرام تر می شوم و دنیا و خودم را بهتر می فهمم. ,شعر برای دوستی که مرده ...ادامه مطلب
تنها چیزهایی که می شود نوشت این هاست: بانک همه پولی که در حسابم بود بخاطر اقساط عقب مانده برداشت. حالا هیچ پولی ندارم :-) قرار بود چیزهایی که نوشتم سر و سامان بدهم فردا معلمم ببیند که تا همین حالا گرفتار کارهای دیگر بودم. کارهایی مثل حرف زدن با م ب که به نظر می رسد عاقبت بخیر شده و از روزهای تاریک شبانه روزی نجات پیدا کرده. از همه چیز این دنیا می ترسم. بیشتر از هر چیزی از سرطان. مادرزن همکارم سرطان دارد. امروز برایمان از روزهای سختی گفت که می گذراند. راستی آقای بداخلاق از یادداشت کوتاهم خوشش آمد. ,چیزهای کوچکی که خوشحالت می کند,چیزهای کوچکی که باعث خوشحالی میشوند,چیزهای کوچکی که باعث خوشحالی میشن ...ادامه مطلب
ما احتیاج به دوست داریم. دوستانی که ما را همین شکلی که هستیم دوست داشته باشند. دوستانی که کنارشان لازم نباشد خودمان را سانسور کنیم. خودِ خودمان باشیم با همه ی مشکلاتی که داریم. مدت هاست حس واقعی ِ دوستی را گم کردم. هیچ کس نیست که خیلی صمیمی باشد یا من بتوانم در کنارش کاملا خودم باشم. شاید آخرین دوستیِ خوب بودنِ س بود. حالا از هم فاصله داریم. با هم صمیمی نیستیم. امشب در خانه اش مهمانی است. دوستان تازه اش می آیند. م آمد. به کافه نزدیک حانه رفتیم. حرف زدیم. کاش پولدار شوم و بتوانم کتاب بخرم. :-( قبل از آمدن م کتابی را از قفسه کافه برداشتم. مجموعه داستان کوتاه ,دوستی کی آخر آمد,دوستی کی آخر آمد شهریاران را چه شد,دوستی کی آخر آمد دوستاران را چه شد,دوستی کی آخر آمد دوستداران,شعر دوستی کی آخر آمد ...ادامه مطلب