چیزهایی درهم

متن مرتبط با «سلام دانك» در سایت چیزهایی درهم نوشته شده است

سلام بر شنبه

  • منظورم این بود که گاهی حتی آدم به استقبال شنبه می‌رود. گاهی ادم دلش برای میز و کیبورد روی ان در محل کارش تنگ می‌شود. منظورم این است که می‌خواهم تنها باشم و با خودم حرف بزنم. خودم را دلداری بدهم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سلام به شنبه

  • مدت‌ها درگیر این بودم که «چی هستم».. برای معرفی خودم. برای وقت مهمانی و دیدن ادم‌ها برای اولین‌بار. هیچ‌کاره بودن مشخصه‌ام بود. خیلی وقت‌ها معذب می‌شدم. حالا به پ گفتم اِ صبح در معرفی من گفته... پ گفت تو که ... نیستی. دستاورد بزرگ اینکه دیگر خیلی به این هم فکر نمی‌کنم. هیچ‌کاره بودن هم حال و هوای خودش را دارد. به چشم نیامدن، معمولی بودن، نخبه نبودن همه‌ی این‌ها خیلی هم خوب است. کار واقعی آنقدرها دیده شدنی نیست. خودم و دست‌هایم را دوست دارم. خودم و تمام لحظه‌های اضطراب در جاده‌ها وقتِ رفتن‌ها و برگشتن‌ها، وقت ِدل‌بستن‌ها و دل‌شکستن‌ها. فردا روز نطافت خانه است. سلام به شنبه‌ای که خیلی روشن و مهربان است. می‌خواهم داستان تازه‌ای بنویسم. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سلامی از دل خاک

  • چند روز چیزی ننوشتم. حالا صدای خاک‌گرفته‌ی دختری شهرستانی را می‌شنوید. خاک تا مغز استخوانم نفوذ کرده. و بعد از مدت‌ها اساسی با خواهرها دعوا کردم. دعوا. خشم و خشونت. حتی بزن‌بزن. در پارک نزدیک خانه بر سر هم فریاد می‌زدیم‌. چرا؟ چون تا رسیدم گفتند چرا این را نوشتی چرا ان را گفتی. و این اعتماد به‌نفس حرف زدن را از من می‌گیرد. باید با خانواده مامان قطع رابطه کنم و کلمه‌ای در گروه خانواده ننویسم. بابت هر کلمه‌ای باید اجازه بگیرم. انگار شعورش را ندارم. ما چند سالی است که خانه نداریم. و این کلافه‌کننده‌ترین رنج این سال‌هاست. رنجی که به من ارتباط ندارد. رنجی که نباید در موردش کلمه‌ای حرف بزنم. چند روز پیش یکی از داستان‌های سال گذشته را برای معلم چهارشنبه‌ها خواندم. خیلی پسندید. گفت افرین. و قلب من برای چند ساعت روشن شد. بعد رفتم پیش دکتر روانکاو. خوب بود. از دکتر خوشم آمد. گفت کمال‌گرایی. گفت درباره پ سخت نگیر. گفت شاید از خودت خشم داری و تصورت این است که از پ خشم داری. گفت هیچ‌چیز کامل نیست. بیرون که امدم حالم خوش بود. البته که انگار در ابادان زیر اوار بودم. ما فریاد می‌زدیم و مامان مات نگاهمان می‌کرد. دلم برای رنج پنهان مامان می‌سوزد. دوست دارم کیف کوچکم را بردارم و برگردم گوشه‌ی خانه‌ی خودم گریه کنم.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • سلام بر یک هفته تازه

  •  اینجا نوشتن بهتر نیست؟چرا لااقل همین جالا فکر می کنم که هست. حالم خوب است. قرص برای دلشوره خوردم. خانه مرتب و تمیز است. استامبولی پلو درست کردم. با سالاد شیرازی. شاید آخر هفته خواهر بیاید. حالم خوب است. ادامه تراژدی را می خوانم، فیلم می بینم و از هیچ کس طلبکار نیستم. از تو چیزی نمی خواهم همین که همینقدر هستی کافیست. ما فقط دوستیم. همین., ...ادامه مطلب

  • سلام

  •   دیشب تمام شد. صبح امروز روزِ دیگری بود.  ذهنم بدجور درگیر قسط های عقب افتاده است. هوا سرد شده. باید بخاری بخرم. به حرف های خواهر و احتمال بیکار شدنش هم فکر کردم.  بعد از بانک به داروخانه رفتم. داروها را گرفتم. استفاده از پمادها دردسر است. این ماه دوباره باید به سونو گرافی بروم.  تو از صبح گرفتار بودی. من هم حوصله نداشتم. دیروز بعد از رفتنت زنگ نزدم. غمگین بودم. شاید دلخور شدی. امروز خبر خاصی از تو نبود. فــ گفت قدرم را می داند و من دوست خوبی برایش بوده ام.   ,سلام,سلام دانلود,سلام عليكم,سلامتك,سلامات,سلام بمبئی,سلامتی,سلام صبح بخیر,سلامت,سلام دانك ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها