چیزهایی درهم

متن مرتبط با «شود» در سایت چیزهایی درهم نوشته شده است

رنجی که فقط با مرگ تمام می‌شود

  • شوهر ِخواهر وسط ما را کُشت که او دختر خوب و مهربانی است و مسئولیت زندگی ما با اوست. غیر مستقیم یعنی شما هویج. منی که همین یک ماه پیش صد و بیست تومن جور کردم، ماه پیش نُه تومن به خواهر کوچک دادم و همیشه سعی کردم. و هیچ وقت به چشم نیامد. می‌شد که مامان بتواند حرف بزند، استقلال خودش را داشته باشد و خواهر وسط مسئول ما نباشد. خواهر وسطی حتی من را آن‌جور که باید به این آقا معرفی نکرده. طرف فکر می‌کند شعور هیچ‌چیز را ندارم. به درَک. دوست داشتم بنویسم رنجِ داشتن پدر و مادر معلول در فرهنگ اقتصادی و اجتماعی پایین رنجی است که فقط با مرگ از بین می‌رود. و کاش بمیرم. و رنج خانواده‌ی ما فقط با مرگ تمام می‌شود. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کِی حالا همه خوب می‌شود؟

  • دیروز در گوگل دنبال چه گشتم؟ راه‌های ترک اعتیاد به اینترنت :-))با زحمت زیاد فیلترشکن باز می‌شود و فقط چهل و پنج ثانیه کار می‌کند. دوباره از اول. از اول. از اول. این کار فرسایشی است. یک روز پر کار و درد تمام شد. روی تخت دراز کشیدم. دوش مفصل، درد را خیلی کم کرد. دوش اب گرم چه نعمت بزرگی است. بی‌شرمانه است در این وضعیت از خوبیِ دوش اب گرم نوشت؟ می‌فهمم. اما چه کنم؟ همینقدر وقیح دو دستی چسبیده‌ام به این زندگی روزمره و فقط اخبار را بالا پایین می‌کنم. کاش این کار را هم نکنم. کاش به کار خودم برسم. باور کنید نمی‌دانم چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. درستِ زندگی من ورزش منظم بود که قطعی اینترنت ان را از من گرفت. درستِ زندگی جمعی‌مان را نمی‌دانم. البته که تا حدی می‌دانم. اما بقیه‌اش را نمی‌دانم. اینقدر ترسیده‌ام همین چهارخط را با هزار کلمه سانسور می‌نویسم. این حق ما نبود. تک‌تک ما. کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی، پیری. این که اسمش زندگی نبود. بود؟دیشب چه فروپاشی بدی را تجربه کردم. چه شب بدی. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • دوست داشتم هنوز دلم برای کسی تنگ شود

  • شده از خشم بخواهید بزنید بر صورت یکی؟ من پر از خشمم. و دوست دارم با مشت بکوبم به صورت پ. پ از تو متنفرم. و فقط دوست داشتم هنوز دلم برای کسی تنگ شود.  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • کاش خوشحالی تمام نشود ..

  •   از چند روز مانده به عاشورا و تاسوعا حالم خوب بوده تا همین حالا. دلیل اصلی خوشحالی هم خوب بودن نسبی حال و احوال باباست. وقتی به بیمارستان رفت من نبودم. به خانه که آمد من رفتم. حالش بهتر از قبل بود. امیدوارم روزهای طوفانی دوباره خانه ی پدری را پیدا نکنند.  این هفته عالی بودم. تمام وقت خواندم نوشتم و تکالیف زبان را انجام دادم. بخاطر زبان خوشحالم. اوضاع بهتر از قبل شده.  الان می روم فیلم ببینم. فردا امتحان میان ترم زبان دارم.  هفته قبل حداقل شصت نفر را دیدم که دلم نمی خواست بجایش باشم. همه شرایط وحشتناکی داشتند. در حال حاضر خوشحالم. :-)  , ...ادامه مطلب

  • روزهایی که با خودم دوستم

  •   مدت هاست که اینجا چیزی ننوشتم. بیشتر روزها چیزهایی روی لب تاب نوشتم.  دوباره به روزهای خوبِ خوشحالی و نظم و انضباط و کار کردن رسیدم. روزهایی که با خودم دوستم. روزهای تلاش های کوچک برای ادامه دادن این راهِ سخت. روزهای ناامید نشدن و امید بستن به رسیدن. هر چند دور و دیر.  از روز تولدم بگویم که تو آمدی. روز قبلش آمدی. اما خسته بودی. حالت خوب نبود. هیچ نقشه ای برای تولد من نکشیده بودی. جهان تاریک بود و من گریه کردم که چرا به دنیا آمدم. روز تولدم بسیار غمگین بودم. بعد از اداره دوست سلبریتی با مهربانی زیاد زنگ زد. ب هم زنگ زد. صمیمی ترین دوست زنگ نزد.  شب قبلش بداخل,روزهایی که باید نطفه تشکیل شود,روزهایی که باید حجامت کرد,روزهایی که با تو گذشت,روزهایی که احتمال بارداری زیاد است,روزهایی که احتمال بارداری کم است,روزهایی که برای بارداری مناسب است,روزهایی که احتمال بارداری بیشتر است,روزهایی که احتمال بارداری وجود دارد,روزهایی که باید باردار شد,روزهايي كه احتمال بارداري زياد است ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها