چیزهایی درهم

متن مرتبط با «چهارشنبه» در سایت چیزهایی درهم نوشته شده است

چهارشنبه‌ی خوب

  • شبنم دیروز کامنت گذاشت‌. کامنتش را همان‌جا جواب دادم. انگار خاموش کردن مغز و خوابیدن بی‌وقفه جواب داده. امروز کمی بهترم., ...ادامه مطلب

  • چهارشنبه پنج‌شنبه جمعه

  • چهارشنبه در اداره مضطرب بودم. ناهار با ز گوشت‌کوبیده خوردم. به خانه آمدم. یک ساعتی خوابیدم. بعد به مطب روان‌پزشک رفتم. یک ساعتی منتظر ماندم. مجله‌ی اندیشه‌ی پویای روی میز مطب را ورق زدم. بخشی از مصاحبه با مترجم محبوب را خواندم. دکتر گفت عذاب وجدان. این دو کلمه ماجراهای قدیم را یادم آورد. در خیابان راه رفتم. شب ِپاییز را دوست داشتم. اسنپ گرفتم. سیاوش قمیشی در ماشین می‌خواند. قمیشی خواننده محبوبم نیست. به خیابان و تاریکی و پاییز نگاه می‌کردم. به خودم و این راه دراز. به پ و همه‌ی خوبی‌هایش. به تلاشش برای رابطه‌ و خوشحال کردن من. حس خوبی داشتم. حس خوشحالی، خوشبختی. فکر اینکه این روزها بهترین روزهای زندگی من بودند. شب نیمرو خوردیم. عاشق چهارشنبه‌ام. همین که می‌توانم روز بعد تا هر وقت که دوست دارم بخوابم. پریود شدم و تمام روز از بودن در رختخواب لذت بردم‌. در خانه چیزی برای آشپزی نداشتم‌. دمیِ گوجه پختم. خوشمزه شد. دوست دارم ته‌چین اسفناج درست کنم. شب باران می‌بارید. بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک. هوای بی‌نظیری بود. با پ مهمانی رفتیم. قشنگ‌ترین خانه‌ای که در زندگی دیدم. پذیرایی و شام ساده و صمیمی. حرف‌های خوب، خنده،خنده. خوشبخت و خوشحال بودم. جمعه؟ خواب. یتیم‌چه، قهوه. خانه‌ی ی. الان کنی عذاب وجدان به‌خاطر توقع دوستانم. کنار هیچ‌کدامشان نیستم. دلم تنهایی می‌خواهد و خواب. کتاب،رمان،نوشتن. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چهارشنبه‌ای که سرکار نرفتم

  • گرفتاری خانه پ داستان دنباله‌داری شد. تنم درد می‌کند. گلو درد دارم. تب دارم. ضعف دارم. و تمام امروز در میان خاک و خل ِِخانه‌ی پ گذشت. تعمیرکار و بنا و کوفت. کباب تابه‌ای درست کردم. پ گفت برو دکتر. همراهم نیامد. دکترهای عمومی نبودند. در هر مطبی بیست سی نفر در نوبت بودند. دست از پا درازتر برگشتم خانه. پ حتی وسایلم را تا جلوی در نیاورد. بالاخره بخاری را روشن کردم. خانه‌ی خودم را دوست دارم. زندگی خودم را دوست دارم. تبم قطع نشود به درمانگاه نزدیک خانه می‌روم. دلم سوپ گرم می‌خواهد. مامان. خواهرها. دوش اب گرم.با راننده اسنپ حرف زدم. گفت نگران بی‌بندوباری دخترها و پسرها در خیابان است. گفتم کاش شما پدر و مادرها نگرانی‌های جدی‌تری داشتید. بیکاری، وضعیت زندگی، این‌همه تحقیر، فساد به معنی واقعی کلمه، اعتیاد. گفت خیال کردی فردای براندازی حکومت بهتری می‌آید؟ بخوانید, ...ادامه مطلب

  • عصر چهارشنبه

  • اینجا نشستم قهوه بخوریم برگردم خونه. یه جوراییه. جدایی و خداحافظی خوب نیست. دل ادم می‌گیره‌‌. و یهو یادم میاد که به هیچی و هیچکی وصل نیستم. یادم میاد تنهام. تنهام. تنهام. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چهارشنبه بود

  • تا رسیدم این تلفن کوفتی زنگ خورد. و ما فقط دوستیم. و من فقط خودم و کتاب‌ها و خوندن و نوشتن رو دارم. توقعی از هیچ‌کس نیست.فکر می‌کردم روز خوبیه‌. مضطربم. کارت بانکی رو جا گذاشتم‌. پول نداشتم‌. خواهر سیصد تومن به حسابم ریخت. برای جایی رزومه فرستادم. جز خودم و کتاب‌ها چیزی نیست. بخوانید, ...ادامه مطلب

  • چهارشنبه

  •  بیست و هفت روز از فروردین گذشته و من خوشحال بودم. شاید فقط سه روز غم داشتم. حالا هم خوبم. باید بروم تست کرونا بدهم. البته علایمی ندارم. امروز هم آفتابی است. کلی کار دارم. خوشحالم. , ...ادامه مطلب

  • ادامه چهارشنبه

  •  محتاجِ معجزه آفتابم. حالا خوبم. خوشم. پنجره را باز گذاشته ام. صدای مردم می آید. صدای پرنده نیست. کوکو سیب زمینی پختم و کلی کار دارم. , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها