چهارشنبه‌ای که سرکار نرفتم

ساخت وبلاگ

گرفتاری خانه پ داستان دنباله‌داری شد. تنم درد می‌کند. گلو درد دارم. تب دارم. ضعف دارم. و تمام امروز در میان خاک و خل ِِخانه‌ی پ گذشت. تعمیرکار و بنا و کوفت. کباب تابه‌ای درست کردم. پ گفت برو دکتر. همراهم نیامد. دکترهای عمومی نبودند. در هر مطبی بیست سی نفر در نوبت بودند. دست از پا درازتر برگشتم خانه. پ حتی وسایلم را تا جلوی در نیاورد. بالاخره بخاری را روشن کردم. خانه‌ی خودم را دوست دارم. زندگی خودم را دوست دارم. تبم قطع نشود به درمانگاه نزدیک خانه می‌روم. دلم سوپ گرم می‌خواهد. مامان. خواهرها. دوش اب گرم.

با راننده اسنپ حرف زدم. گفت نگران بی‌بندوباری دخترها و پسرها در خیابان است. گفتم کاش شما پدر و مادرها نگرانی‌های جدی‌تری داشتید. بیکاری، وضعیت زندگی، این‌همه تحقیر، فساد به معنی واقعی کلمه، اعتیاد. گفت خیال کردی فردای براندازی حکومت بهتری می‌آید؟

چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 91 تاريخ : پنجشنبه 3 آذر 1401 ساعت: 15:11