اول اینکه باز شبنم را گم کردم. امیدوارم اگر اینجا را میخواند نشانی تازهای برایم بگذارد.
دیشب شب عجیبی بود. انگار جنگ. خبر حمله به اسرائیل را در صفحهی وحید انلاین دیدم خواب از سرم پرید. با همکلاسیها در گروه حرف زدیم. چیزی نمیخواستم جز اینکه جنگ نباشد. دیر خوابیدم. پ زنگ زد گفت نگران نباش. خودش نگران بود. امروز خوب بود. تصحیح مقاله بالاخره تمام شد. دو صفحه داستان نوشتم. صد صفحه خواندم. جز داستانی که کوتاه بود بقیهی صفحهها را دوست نداشتم. یکی از کتابها را کنار گذاشتم. آنقدر که باید دوستش نداشتم. کوکو سیبزمینی پختم. خیلی خوب شد. پ زنگ زد.
رفیقی که اینجا را میخواند برایم کامنتی گذاشته. دوست دارم حالش خوب باشد. نگرانش شدم.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 5