ناخنهایم را کوتاه کردم. لاک دو رنگ زدم. ابی تیره و ابی روشن. از حجاب بنویسم و صدای اعتراض این روزها؟ از نوجوانها و جوانها؟ راستش ما دههشصتیها جرات حرف زدن هم نداریم. ما را برای وادادن و پذیرفتن ساختهاند. البته که چارهای هم نبود. لابد تاثیر مدرسه و خانواده بهطور همزمان بود.
تعدادی مقاله خواندم. پ که سفر برود سعی میکنم رساله را تمام کنم. از صبح سیب، هلو و موز خوردم. با قهوه و شکلات. زندگی سفری بود که سعی کردم به جاهای خوب برسد. سعی کردم از پنجره، خوب به جادهها و درختها و ابرها و اسمان نگاه کنم. راستش خودم را بیشتر از همیشه دوست دارم. پ را دوست دارم.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 108