فوتبال. دماغ شکسته. مردم. نمیدانم. سر درنمیآورم. که البته اتفاق مهمتر جاهای دیگر بود. توئیت پشت توئیت. دم صبح صدای پ آمد: تو همیشه..... هنوز آنقدر قوی نشدم که این جمله را قورت بدهم. بعدش کابوس بود. گلو درد دارم. خستهام. شنیدن این جمله همیشه ناراحتم میکند. فرو میروم. حس نتوانستن عمیقی پیدا میکنم. این نتوانستن را کنار دو نقطهصعف دیگر میگذارم. کلمههایم در گلویم جمع میشوند. احساس خفگی میکنم. تنها میشوم. خیلی تنها.
لحظههای کوتاه و زودگذر خوشبختی و اندوهی که دست برنمیدارد. لوله اب ترکید. عصر باید کارگر بیاید. حوصله ندارم. گلویم میسوزد. و حس شکست تا مغز استخوانم رسیده. من شکست خوردم.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 88