حالم بد و بدتر شد. دیروز و امروز را در رختخواب بودم. تب، لرز، سرفههای سنگینی که سینهام را از جا میکَنند. بیحالی شدید. ابپرتقال، لیمو شیرین و چای کمرنگ خوردم. توان هیچ کاری را ندارم. پ گرفتار شده. هر روز مشکل تازهای پیدا میشود و همچنان خانهاش روی هواست. دوست داشتم حالم خوب باشد و مثل هر روزِ زندگی عادی بنشینیم باهم قهوه بخوریم. نه فقط حال من. که حال همهی ما. پیامک فرمایشی فرستادهاند که باید از برد تیم ملی خوشحال باشی. درباره موضوع به این سادگی هم اجازه نمیدهید خودمان درباره خوشحال بودن یا نبودنمان تصمیم بگیریم؟
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 75