نباید خبر بخونم. کاش یکی بود بغلم میکرد. چه یهو خالی شدم از همهچیز. چه حس تنهایی بدی. چه اضطراب و دلشورهای. حقمون نبود. امروز چند تا اسم تازه پیدا کردم؟ پنجاه تا شصتتا؟ همدیگه رو نباید تو این روزای سیاه پیدا میکردیم. سرم پر از شیون مادراست. پر از دلتنگی اونایی که یکی رو دوست دارند و بازداشت شده. یا خودشون بازداشت شدند. اونایی که یکی رو دوست داشتند و طرف کشته شده. دیوونه کننده است.
نگرانم. غم همهی وجودم رو گرفته. دستم یه هیچ کاری نمیره. باید از روانپزشکم وقت بگیرم. تنها نقطه روشن زندگی همینه که بچه ندارم.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 112