و این روز بد

ساخت وبلاگ

الان بنویسم پ باز یکی می‌آید پاراگراف پاراگراف می‌نویسد که ثابت کند که من جرات ندارم اسم آدم‌ها را بنویسم بدون اینکه بفهمد چرا باید اسم ادم‌ها را نوشت؟ مگر اجازه داریم همه‌ی حرف‌ها را بنویسیم؟ پر از گریه و بغض باید این کلمه‌ها را هم بخوانم و با خودم فکر کنم این ادم از کدام بخش ِنوشته‌های اینجا رسیده به این‌همه بیزاری از نویسنده؟ بگذریم. پ گفت اشتباه می‌کنم. اشتباه می‌کنم. خواهر وسطی باز هم گفت باید تراپی بروی. و کاش یکی بود که می‌فهمید و سرزنش نمی‌کرد. بله من مقصر. اما باید چه غلطی بکنم؟ امروز به م گفتم فکر می‌کنم رنج‌های ما فقط با مردنمان تمام می‌شود. این حال کوفتی به تیروئید ربط دارد؟ افسردگی است؟ نمی‌دانم.

چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 80 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 1:39