به امید روزهای خوب برای خودم و سیم سیم

ساخت وبلاگ

اردیبهشتی که شروع می شود و شاید برای اولین بار است در زندگی که پول کافی دارم و لازم نیست نگران باشم.. غصه چرا؟ همیشه این وقت ها بی پولی بوده و هزار مشکل دیگر..

بدجور به مامان و شرایط خانه وابسته شده ام. با هر خبر ناراحت کننده کوچکی به قعر ِ تاریکی می روم. آنقدر تاریک می شود که هیچ روزنه ای پیدا نمی کنم. از روز جمعه غمگین بودم حالا چرا؟ درست نمی دانم..

ح برایم نوشت که می توانم به آنجا بروم و از بهار لذت ببرم.. کسی هم که نوشته بود به نظرش آدم حسابی می رسم مرتب ایمیل می فرستاد. ایمیل هایی که نمی توانم بفهمم منظورش از فرستادن آنها چیست. ذهنم شلوغ شد. به سفر فکر کردم. دلم گرفت نه وقت و پول و نه خیالِ راحتی برای سفر دارم. تمام روزهایی که می شود مرخصی گرفت در راه خانه ام. باید به مامان و بابا کمک کنم. 

خواهر از غصه های خودش گفت غمگین شدم. 

حالا غصه ها از خانه رفته اند و دنیا آرام تر است. 

سیم سیم اینجاست نوشته بود این آخرین شبی است در جهان که او به اینجا می آید. امیدوارم روزهای بهتری برای او از راه برسند. 

جمعه با ص و سیم سیم به پارک گفتگو رفتیم. دیدن درخت ها و راه رفتن هیجان انگیز بود. تصمیم گرفتم بیشتر از قبل به قدم زدن بین درخت ها فکر کنم.

همکار تازه را دوست دارم. فردا به خانه می روم تا آخر هفته. 

نوشته شده توسط ستاره در 23:21 |  لینک ثابت   • 
چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 219 تاريخ : يکشنبه 14 خرداد 1396 ساعت: 15:57