گاهی حس نوشتن نیست. گاهی وقت هست حس نوشتن نیست. این لحظهها قسمتی از زندگی من هستند. لحظههایی خوب و آروم.. گرما اذیتم میکنه تصمیم گرفتم یک ماهی کلاس زبان نرم و بیشتر بخونم و بنویسم. میخوام تیر و مرداد سی و یک سالگیم رو بخونم بنویسم بخندم و هر کاری برای خوشحالیِ خودم بکنم..
روزهای خوب زندگی من از راه رسیدند.. روزهای آرومتری که طوفانهای قبل رو ندارند.. دلم برای بابا تنگ شده.. بابا و انگشتهای کشیدهی دستهاش.. بیشتر مینویسم میخونم و زندگی میکنم.. لذت میبرم.. سفر میرم.. حالا که این ها رو نوشتم خوشبختم.. آرومم و دنیا قشنگ تر از همیشه است.
برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 221