دوشنبه

ساخت وبلاگ

هر روز می‌نویسم و پاک می‌کنم...

باید آرامش رو برگردونم.. افسرده شدم.. چرا؟ نمی‌دونم..از وقتی از پیش تو اومدم یه کمی رفتم تو هم که چرا از تو دور بودم.. یه کمی جسمم خسته بود.. پول زیاد نداشتم.. اون شب که با مامان و راضی رفتیم شام بخوریم ناراحت بودم.. حس می‌کردم ما پول کافی نداریم برا این کارا.. فکر کردم هیچکی بهم اهمیت نمی‌ده .. هیچکی درباره اون یادداشت تو روزنامه واکنش نشون نداد.. حتی وقتی اون پسره گذاشتش روی کانال کسی چیزی نگفت..

حساب روزا یه کمی از دستم در رفته.. یادم نیست هر رزوی دقیقا چی کار کردم.. اما چیز خاصی اتفاق نیوفتاده جز اینکه بابا مرده.. پول کافی ندارم.. نگرانم... از وقتم درست استفاده نمی‌کنم.. زبان رو ول کردم.. تنهام.. تو دوستم نداری و اونقدری که دلم می‌خواد با من نیستی..

حالا باید چی کار کرد؟ همین‌طور به دق کردن ادامه داد؟؟

نمی‌دونم.. باید بتونم خودم رو از این گردابِ عمیق بیرون بیارم.. بابا نیست.. شاید حالا جاش بهتر باشه.. همین که نیست نگرانی‌های کمتری برا من هست.. نگرانی‌هایی که گره خوردند به کلمه خانواده.. سال قبل اوضاع چطور بود؟ بابا چی کار می‌کرد؟ خودم به چی فکر می‌کردم؟ حالا دلم می‌خواد چی‌کار کنم؟ چرا این همه بهم ریختم؟

صبح‌ها زود بیام و بشینم بنویسم.. همین شکلی.. برای خودم.. برای خالی کردن ذهنم.. برای آروم شدن...

الان همه چی بهتر از قبله.. بهتر از تک تک روزا و لحظه‌های همه‌ی سالای قبل.. غصه چرا؟

تمیز کردن خونه همیشه آرامش رو به اتاق و آشپزخونه میاره..

مامان... خرید کردن.. آشپزی کردن... مگه مهمه که تو مال من باشی؟ فردا می‌رم پیلاتس.. تعیین سطح زبان..قدم می‌زنم  آش رشته هم می‌خورم.. 

خودم روی قوی‌تر می‌کنم و دوباره به جنگِ زندگی می‌رم.. نباید به تو و هیچ چیز دیگه ای وابسته باشم.. ساعت یک مصاحبه دکترا دارم.

 

نوشته شده توسط ستاره در 8:52 |  لینک ثابت   • 
چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 211 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 12:06