زمستان اینطوری شروع شد

ساخت وبلاگ

 

دوست دارم شب یلدا یادم نرود. فرق زیادی با بقیه شبها دارد؟ بله. دوستش دارم. برای من مژده بهار است و تمام شدن زمستان. آهنگ های شاد دانلود کردم. همین "شب یلدای منی"... :-) و از این حرفا. تجریشِ همیشه دیدنی را دیدم "و" به خانه و رفتم. شب بامزه ای بود. غصه ام دوری از توست. نه دوری فیزیکی. دوری به معنی واقعی. دلم با تو نیست یا نه دلت با من نیست. حالا که فکر می کنم می بینم این وقت های سال همیشه رابطه ما این شکلی بوده. چاره ای نیست باید صبور باشم. این روزها هم تمام می شوند. 

بعضی رفتارها در اداره آزارم می دهد. چیزی که ما خواندیم هیچ تخصصی به حساب نمی آید. اینکه دائم باید به حاشیه کشیده شوی و گوشه ای بنشینی نان و ماست خودت را بخوری. هیچ حمایتی نیست. حمایت که سهل است بیشتر وقت ها تحقیر و ناراحتی است. مثل همین که درباره محیط کار مسخره ام نوشتم. امروز خوب نبود. شب با نان خامه ای و دمنوش گذاشت. با صدای تو که مهربان تر و البته عاشق تر بود. من باید ادم های خیلی کوچک دنیای اداره را درک کنم. آنها جز همین کار روزانه چه چیزی دارند؟ برای من هیچ اهمیتی ندارد. روزی یک ساعت زبان و کتاب می خوانم. به کارهای دیگر می رسم. اداره فقط شغل است. هویت و شخصیت من نیست. به زودی هم در فضای دیگری که بهتر است کار می کنم. این را مطمئنم. 

چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 204 تاريخ : سه شنبه 3 دی 1398 ساعت: 21:19