دیروزحرف زدیم و گفتم گاهی از زندگی سیر می شوم. هیج روزنه ای برای امید و خوشحالی پیدا نمی کنم. حرف زدیم و من دلتنگ بودم. خورشت به خوشمزه بود. چیزهای تازه امتحان کنم بقیه را بفهمم و خوشی های ساده کوچک پناه ببرم. به صدای مادر، خواندن و دیدن. به هدف سه ماهه ی نوشتن مقاله ی تازه. یه اینکه عید می شود می توانم کمی روشنی به قلبم و این خانه بیاورم. عصر به کلاس می آیم به شعرها گوش می کنم و بعد اینکه به هفته تازه با امید نگاه می کنم. که شنبه کلاس دارم یک شنبه با ع دنبال خوابگاه می روم. دوشنبه یوگا، سه شنبه و چهارشنبه خوشی های کوچک دیگر.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 218