خبر اعدام امروز الودگی هوا چه زندگی سراسر رنج و نکبتی داریم., ...ادامه مطلب
نوشته: زندگی به تو بدهکاره.راست میگه. به همهمون بدهکاره. ولی من خیلی رنج کشیدم. و خیلی تنها بودم. هیچکس اینهمه رنج و تنهایی رو نفهمید. امشب از اون شباست که دلم میخواد بمیرم، نباشم ببینم.مرتیکه پفیوز من تو قلبتم دو هفته است حتی نپرسیدی زندهام یا مرده؟ وضعیت خودت رو میدونستی و وویس پشت وویس میفرستادی؟ بعد چند ماه باید به من میگفتی داری میری؟ تو هم یه عوضی بودی مثل بقیه عوضیایی که دیدم. مهم نیست. معلومه که از یادم میره. اما بهم سخت گذشت. همین حالا سرم داره میترکه. همین حالا هم سخت میگذره.به آ گفتم از شیراز متنفرم. از اصفهان هم. عکس خواهرام رو دیدم. انگار فقط من اضافهام و با من نمیشه گفت و خندید. بخوانید, ...ادامه مطلب
دیروز گفتند شاید رییس برود. خانم جوانی بیهیچ ربطِ تجربی و دانشی به جای او بیاید. زیبا نیست؟ البته که حوصله رییس را ندارم. حس خوبی ندارم. چند ماه سخت کاری گذشت و او فقط به کارهای خودش رسید.راستی گفتند داستان مشکل نداشته و منظوزشان فایل داستان بوده. کاش خوششان بیاید. دوست دارم اینجا بنویسم. امس, ...ادامه مطلب
تعطیلات در روزگار کرونا چطور بود؟ خوب. راضی بودم. خواندم نوشتم و سعی کردم خوب باشم. شش روز تنها و هفت روز در کنار مامان. بودن مامان خوشبختی است. سال تازه ای شروع می شود باید بیش از هر کس و هر چیزی به خوبی و سکوت برسم و بی نیازی. چیزی نخواستن و البته تلاش کردن. مهم نیست چه اتفاقی میوفتد. باید با زندگی دوست باشم. , ...ادامه مطلب
دو روز بعد ازچیزی که در مطلب قبل نوشتم هواپیمای اکراین سقوط کرد. همسر و دختر حامد اسماعیلیون نویسنده و خیلی های دیگر کشته شدند. حالم تا همین امروز هیچ خوب نبود. امروز به اداره نرفتم. خوابیدم. بیدار شدم. سوپ پختم و حالا می خواهم همه چیز را فراموش کنم. باید به زندگی عادی خودم برگزدم. , ...ادامه مطلب
دیروزحرف زدیم و گفتم گاهی از زندگی سیر می شوم. هیج روزنه ای برای امید و خوشحالی پیدا نمی کنم. حرف زدیم و من دلتنگ بودم. خورشت به خوشمزه بود. چیزهای تازه امتحان کنم بقیه را بفهمم و خوشی های ساده کوچک , ...ادامه مطلب
جمعه خورشت کدو پختم. سیم سیم آمد. با هم ناهار خوردیم بعد هم به کلاس یوگا رفتیم. باران تندی می بارید. در بازارچه کنار کلاس چرخیدیم. پفک خوردیم. راه رفتیم و حرف زدیم. به خانه آمدیم سیم سیم کیک شکلاتی خرید. قهوه دم کردم. سیم سیم رفت. تنها شدم و زبان خواندم. امتحان سخت بود. من هم آمادگیِ زیادی نداشتم., ...ادامه مطلب
نشد که در اداره چیز خاصی بخوانم. چیزی که نوشته بودم از نظر خودم عالی بود. دیشب هم برای دوست خواندم گفت خوب است. بعدازظهر کلاس رفتم نوشته را به استاد دادم. تا پارک وی پیاده آمدم و کمی فکر کردم. نباید این همه با آدم ها مخالفت کنم. باید حرف هایشان را بشنوم و درکشان کنم. +سکوت +آدم ها رو بفهمم +لازم نیست آدم ها دنیا را مثل من ببینند نوشته شده توسط ستاره در 22:27 | لینک ثابت • , ...ادامه مطلب