راست میگه. به همهمون بدهکاره. ولی من خیلی رنج کشیدم. و خیلی تنها بودم. هیچکس اینهمه رنج و تنهایی رو نفهمید.
امشب از اون شباست که دلم میخواد بمیرم، نباشم ببینم.
مرتیکه پفیوز من تو قلبتم دو هفته است حتی نپرسیدی زندهام یا مرده؟ وضعیت خودت رو میدونستی و وویس پشت وویس میفرستادی؟ بعد چند ماه باید به من میگفتی داری میری؟ تو هم یه عوضی بودی مثل بقیه عوضیایی که دیدم. مهم نیست. معلومه که از یادم میره. اما بهم سخت گذشت. همین حالا سرم داره میترکه. همین حالا هم سخت میگذره.
به آ گفتم از شیراز متنفرم. از اصفهان هم. عکس خواهرام رو دیدم. انگار فقط من اضافهام و با من نمیشه گفت و خندید.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 139