از لوبیاپلو و پنج‌شنبه

ساخت وبلاگ

چهارشنبه کامنت‌های بی‌جواب مانده را جواب دادم. رفتیم دورهمی دروس. حوصله نداشتم. به اندازه‌ی دورهمی‌های قبل خوش نگذشت. پنج‌شنبه لوبیاپلو درست کردم. خوشحال بودم. زندگی به‌خاطر لوبیاپلو و پنج‌شنبه ارزشش را داشت. رفتم پیش اِ و مَ. اِ گفت به‌خاطر تمام کردن دَرسَت شیرینی آوردم. جاده قشنگ بود. فشم خنک بود. مهمانی بی‌فایده بود. غذای «فارسی» خوشمزه بود. شبِ جاده قشنگ بود. خوابیدم. تمام جمعه هم خواب بودم. حالم خوب بود. ظهر الویه‌ی از قبل مانده خوردیم و شب سوپ کدو درست کردم.

چهارشنبه استاد مشاور را دیدم. باهم حرف زدیم. بعدش حالم خوب بود. خوشحال بودم. زندگی قشنگ بود.

چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 41 تاريخ : چهارشنبه 8 شهريور 1402 ساعت: 13:24