از چند روزِ خوب

ساخت وبلاگ

دوشنبه رفتم دفتر آ در خیابان ظفر. دفترش فضای قشنگی داشت. دنج و دوست‌داشتنی. چای خوردیم و خرف زدیم. بعد با تلفن حرف زدم. آدم‌ها دوستم داشتند. جعفر زنگ زد. ب زنگ زد. سه‌شنبه تمام وقت صرف حرف زدن با تلفن و خندیدن با همکاران اداره شد. شب به کافه‌ای در نزدیکی ویلا رفتیم. خوشبخت بودم. میرزاقاسمی، کشک و بادمجون و کوکوسبزی خوردیم. چهارشنبه سرکار نرفتم و بهترین زرشک‌پلو و مرغ عالم را درست کردم. بعد؟ سه روزِ تعطیل ِ آرام گذشت.

پ صبحِ زودِ روز تولدم گردنبند نقره فیروزه را دستم داد.

چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 47 تاريخ : شنبه 11 شهريور 1402 ساعت: 15:14