سخت نگیر ستاره‌ی کوچکِ غمگین

ساخت وبلاگ

پ با تلفن حرف می‌زند. با رفیقش که سلطان اعتماد به‌نفس خاورمیانه است. البته که طفلک نه معاشری دارد نه رفیقی. ادم خودخواه، بی‌ادب و پرادعا‌یی است. پ همیشه تشویقش می‌کند. خیلی با افتخار درباره‌ش حرف می‌زند.

دیشب ط گفت مادر و پدرش گفتند که به او افتخار می‌کنند. باز یادم آمد هیچ‌وقت من چنین چیزی نشنیدم. همیشه کم بودم. حتی حالا که مادربزرگم از شکل بوسیدنم هم ایراد می‌گیرد. روی ماهش را شبیه دخترِ از دیدِ او منفورِ خواهر شوهر بدبختش بوسیده بودم. دوست داشتم بپرسم چرا هیچوقت مهربان نبودی؟ چه زبان تلخی داشتی و داری. بعد تمام راه به اضطراب خودم در همه‌ی کودکی و نوجوانی فکر کردم. به راهی که بین دو خانه بود. خانه‌ی کودکی و بی‌پناهی بزرگسالی. به تهران. دختر خوب این‌همه سال را در جاده نمی‌گُذَراند. من دختر خوبی نبودم‌. از دید این‌ها.

لااقل نباید خودم را اذیت کنم. سخت نگیر عزیز من.

چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 16 بهمن 1402 ساعت: 13:13