خوشحالم

ساخت وبلاگ

 

باید از همه فاصله بیشتری بگیرم. خودم، مامانم، خودم. مامانم، چیز بیشتری برای پناه بردن نیست. چیزی نیست که مال خودم باشد. شاید زندگی همین تنهایی است. همین که کسی نمی ماند. همین که باید در وقت نامعلوم رفت. همین که باید برای شادی جنگید. من همینم. کسی با من نیست. البته هیچ کس با هیچ کس نیست. اما روزهای خوبی هم هست که می شود در آن کسی را دوست داشت. خوشحالم که خودم را از دره های عمیق غم بالا کشیدم. خوشحالم که برگشتم به زندگی و همین کارهای روزمره. خوشحالم که به اندازه هفته قبل خودم را بدبخت نمی بینم. خوشحالم که خودم را پیدا کردم. امروز پاورپوینت درس چهارشنبه را می سازم. شب کمی درس می خوانم و کمی از کتاب جالبی که خریدم. شب یلدا پیش مامان می روم. کدو حلوایی می پزم و کشک و لبو. کمی وسایل خانه می خرم. کفش می خرم. آرایشگاه می روم. ریشه موها را رنگ می کنم. موهارا کمی کوتاه می کنم. جمعه با تو فیلم می بینم و منتظر دیدن و شنیدن هیچ کس نمی مانم.

 

چیزهایی درهم...
ما را در سایت چیزهایی درهم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 218 تاريخ : سه شنبه 23 بهمن 1397 ساعت: 5:00