بعد از یک سال و نیم بالاخره اکسپت مقاله رسید. دیروز مدیر داخلی مجله زنگ زد گفت مقاله پذیرش گرفته. خوشحال شدم. پ هم بود. بعد کشک و بادمجون درست کردم. شب املت خوردیم. فوتبال دیدیم. البته من فوتبالی نیستم و آنقدرها دوست ندارم. خوشحال شدم. خوشحال بودم. خوشحالم. برای کسی مثل من رسیدن تا همین جا هم یعنی چه راه درازی را تنها آمدم. و چه خوب که قرار است درس و مشقم تمام بشود. دلم آزادی میخواهد.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 111