من گوش موسیقی ندارم و انگار ریتم را درست نمیتوانم بفهمم. در برنامهی سرود مدرسه نمیتوانستم مثل بقیه بخوانم، حتی در عروسی وقت دست زدن ریتم را نمیفهمیدم. بلد نبودم برقصم. این را دیگران میگفتند. خالهها مسخرهام میکردند. در تنهایی بزرگ شدم و خیلی چیزها را سخت یاد گرفتم و بعضی چیزها را یاد نگرفتم. همراه آ خواندم. با دست گفت نخوان. ناراحت شدم. نباید بخوانم. و صدایی در درونم حواسش هست که بلند حرف نزنم، نخوانم و نرقصم. صدایی که میداند نمیتوانم. صدایی که هشدار میدهد. گاهی که خودم هستم و شور و هیجان خوشحالکننده دارم این صدا را نمیشنوم بعد با همهی وجودم حرف میزنم صدایم بالا میرود،کج و کوله میرقصم و میخوانم. بعد ناراحتی درست میشود. بلند حرف نزن، نخوان، نرقص. و خوش بهحال همهی زنانی که خواندن و رقصیدن بلدند.
چیزهایی درهم...برچسب : نویسنده : mchizhaiedarhama بازدید : 120